شاعرانه های طلبه
شعر های عارفانه عاشقانه







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




عشق




جستجو







کد ماوس


 
  جانم فدای رهبر.... ...


#جانم_فدای_رهبر

موضوعات: احادیث, سخنی باشما, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست....
[یکشنبه 1395-12-08] [ 03:54:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شیطان... ...

-توصیه اخلاقی رهبر معظم انقلاب

-شیطان در نماز شب هم به سراغ شما می‌آید!

-حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدای یکی از جلسات درس خارج فقه، با قرائت حدیثی درباره تلاش شیطان برای فریفتن انسانها، فرمودند: برادران! مراقب شیطان باشیم، در بهترین حالات، شیطان می‌آید سراغ انسان.

-در وقت نماز شب که مشغول عبادتید، مشغول تضرّعید، همان وقت شیطان می‌آید سراغ شما. بستگی دارد که من و شما چه‌جور آدمی باشیم؛ یک وقت ما را وسوسه می‌کند بوسیلۀ عُجب، یک وقت ما را وسوسه می‌کند بوسیلۀ ریا، یک وقت وسوسه می‌کند بوسیلۀ ایجاد شک و تردید در این کاری که داریم می‌کنیم. …

-بارها عرض کرده‌ایم اینکه شیطان در قرآن کریم این‌همه اسمش تکرار شده، چه اسم شیطان، چه اسم ابلیس برای خاطر این است که اهمیتِ این دشمنِ خطرناک را ما فراموش نکنیم… شیاطین انس هم همینجورند، آنها هم از شیطانِ جنّ الهام می‌گیرند، به یکدیگر کمک می‌کنند برای اینکه ما را منصرف کنند، منحرف کنند از صراط مستقیم.

-ثبات بر صراط مستقیم، آن چیزی است که انسان هر روزی بارها و بارها از خدای متعال می‌خواهد: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‏». خوب، شما که در صراط مستقیم‌اید، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‏» یعنی: در سرِ دو راهی‌ها، ما را به آن راهی که #صراط_مستقیم است، هدایت کن! یعنی ما را مستمراً بر این صراط قرار بده که از آن منصرف و منحرف نشویم.

موضوعات: احادیث, حکایات, سخنی باشما, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست...., تربیتی(خانوادگی), لحظه ای با علما....
 [ 03:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نخونی از دستت رفته.... ...

سؤال و جواب در کلاس درس.

استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد(ص)،

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: بله آفرین! میخواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: انشاء الله!

به نظر شما چرا حضرت محمد…

دانشجوها : اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…

دانشجوها : کدام حضرت؟

استاد: حضرت محمد!

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد…!!!!

حال کردین؟؟؟

اصلأ حواستون بود مجبورتون کردم صلوات بفرستین؟؟

ثواب این صلوات ها 90تاش مال خودتون ده تاش هم برای اموات من.

موضوعات: به توکل نام اعظمش سلام, شهیدان, دلانه هام, احادیث, بوی کربلا, حرف دل نه شعر, مسابقه ی سبک زندگی عاشورایی, عکس ها, حدیث, شهادت حضرت معصومه(س), دهه ی فجر, ولادت حضرت زینب(س), حکایات, سخنی باشما, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست...., انتظار, اقتصاد مقاومتی, تربیتی(خانوادگی), حضرت فاطمه الزهرا(س), لحظه ای با علما...., امام حسن(ع), طنازانه
[جمعه 1395-12-06] [ 02:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یا علی مدد ...


داستان آموزنده و واقعی …. یه کم وقت بذار بخونش … ضرر نمیکنی …

یعقوب لیث صفاری
شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ،
غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید.
پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛
در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا :
یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟

آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت :
هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .

شب بعد ؛
باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .

یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛
دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .
پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،

آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام .
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟
شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛

سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از ” فرزندانم “
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا ” محبت پدری ” مانع اجرای عدالت نشود ؛
چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛
پس سجده شکر گذاشتم .
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛
با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.

گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.

اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،!
چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند….!!!!
حتما (مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!!)

دزدان دغل ، بغل بغل میدزدند …
از گله ی اشتران جمل میدزدند …

موضوعات: احادیث, عکس ها, حدیث, حکایات, سخنی باشما, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست...., انتظار, اقتصاد مقاومتی, تربیتی(خانوادگی)
[دوشنبه 1395-12-02] [ 12:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  صلامتی آقا صلوات :) ...


فدایی داری آقا.
دعاکنیدقسمتم بشه دیدن روی ماهش.

موضوعات: احادیث, عکس ها, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست....
[یکشنبه 1395-12-01] [ 10:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت