شاعرانه های طلبه
شعر های عارفانه عاشقانه







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




عشق




جستجو







کد ماوس


 
  منتظر...... ...

ترک گناه نذر لبخند امام زمان .اللهم عجل الولیک الفرج .

اسمم را گذاشته ام منتظر …..

اما زمانی که دفتر انتظارم را ورق میزنی و میبینی صفحه های اینترنتی یا سایت ها را بیشتر از امامم میشناسم !!گاهی صبح زود ،صفحه ی اینترنتم و سایتم را چک میکنم اما عهدم را نه!!!

ببین چه کرده اند با من…..

خیر سرمان که میگوییم بیا که منتظریم !!!!!!فدای غربتت مولایم

موضوعات: احادیث, انتظار, مناجات دلانه, ادبی
[دوشنبه 1395-12-09] [ 03:49:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نخونی از دستت رفته.... ...

سؤال و جواب در کلاس درس.

استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد(ص)،

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: بله آفرین! میخواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: انشاء الله!

به نظر شما چرا حضرت محمد…

دانشجوها : اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…

دانشجوها : کدام حضرت؟

استاد: حضرت محمد!

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد…!!!!

حال کردین؟؟؟

اصلأ حواستون بود مجبورتون کردم صلوات بفرستین؟؟

ثواب این صلوات ها 90تاش مال خودتون ده تاش هم برای اموات من.

موضوعات: به توکل نام اعظمش سلام, شهیدان, دلانه هام, احادیث, بوی کربلا, حرف دل نه شعر, مسابقه ی سبک زندگی عاشورایی, عکس ها, حدیث, شهادت حضرت معصومه(س), دهه ی فجر, ولادت حضرت زینب(س), حکایات, سخنی باشما, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست...., انتظار, اقتصاد مقاومتی, تربیتی(خانوادگی), حضرت فاطمه الزهرا(س), لحظه ای با علما...., امام حسن(ع), طنازانه
[جمعه 1395-12-06] [ 02:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دوازده... ...


یاصاحب الزمان عج

جمعه ها چشم من حال هوا بارانی ست

تک تک ثانیه هازخمی غربت خوانی ست

مرگ تدریجی یک جمعه ی پردرد شده

بی تو انگار نفسهای دلم طوفانی ست

اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات: احادیث, عکس ها, حکایات, سخنی باشما, انتظار
 [ 02:29:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  امام زمان (عج) ...

در امتداد خزان ، روزها زمستانی

و در غیاب شما ، آفتاب زندانی

جسارت است ولی یک سوال میپرسم

چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟

ببین برای شما جمعه ندبه میخوانند

نوادگان زمین خسته از پریشانی

چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد

برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟

چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز

به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی

دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر

در انتظار شما ای طلوع پایانی

موضوعات: احادیث, انتظار
 [ 02:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یا علی مدد ...


داستان آموزنده و واقعی …. یه کم وقت بذار بخونش … ضرر نمیکنی …

یعقوب لیث صفاری
شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ،
غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید.
پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛
در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا :
یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟

آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت :
هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .

شب بعد ؛
باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .

یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛
دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .
پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،

آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام .
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟
شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛

سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از ” فرزندانم “
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا ” محبت پدری ” مانع اجرای عدالت نشود ؛
چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛
پس سجده شکر گذاشتم .
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛
با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.

گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.

اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،!
چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند….!!!!
حتما (مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!!)

دزدان دغل ، بغل بغل میدزدند …
از گله ی اشتران جمل میدزدند …

موضوعات: احادیث, عکس ها, حدیث, حکایات, سخنی باشما, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست...., انتظار, اقتصاد مقاومتی, تربیتی(خانوادگی)
[دوشنبه 1395-12-02] [ 12:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت