گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی…

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی …

گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات…

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که…

گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای…!

که می شناسی بنشینی و"فقط” نگاه کنی…

گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود…

گاهی دلگیری…شاید از خودت…شاید

خواندنی

شخصی به امام رضا(ع) نامه نوشت که من از پنج سال پیش از بچه دار شدن خودداری میکنم زیرا همسرم داشتن بچه را ناخوش میدارد و میگوید:

به دلیل اینکه امکانات خوبی ندارم تربیت آنان برای من دشوار است .پس صلاح کار چیست و شما چه نظری دارید؟!

امام به او نوشت : بچه دار شوید و بدانید خداوند آنها را روزی می دهد. (1)

برخی روایات نیز زنان را به فرزند آوری تشویق می کنند چنان که رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود:

اجری که برای زنان از زمان بارداری تا هنگام از شیر گرفتن کودک در نظر گرفته شده ٬همانند مجاهد در راه خداست و اگر زن در هر یک از این مراحل بمیرد٬ مقامی همانند مقام و مرتبه شهید دارد(2)

منابع

کلینی٬اصول کافی٬ ج6٬ص3

شیخ صدوق٬من لا یحضره الفقیه٬ج3٬ص561

 عوامل نحسی برای افراد

1⃣ نماز نخواندن و قران نخواندن درمنزل
2⃣ نجاستهای همیشگی و عدم طهارت فرش و زمین ٬ پس در پاک کردن نجاسات هیچوقت تعلل نکنید
3⃣ ادرار کردن کودکان دم درب ورودی منزل یا اتاقها
4⃣ باقی ماندن بر جنابت و نجاست و عدم غسل به موقع ٬‌ مخصوصا برای خانمها
5⃣ اعمالی مثل دعانویسی برای دیگران و نگهداری کتابهای سحر و شیطانی در منزل
6⃣ تاریکی همیشگی در منزل و نگفتن بسم الله الرحمن الرحیم درهنگام ورود به جاهای تاریک و..

دوست گرامی حتما برای تمام خانوادها که میشناسی بفرست چون با خوندن این پیام از نظر اخلاقی مسئولی اگر به هر مومنی که میشناسی و این خبر رو اطلاع ندی

ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻨﻢ،
ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﺭﺍ کمتر ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﻭ میگرفتم…
ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻡ
ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻪ موبایل و تلوزیون ﻧﮕﺎﻩ میکرﺩﻡ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ بیشتر ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭمیگرفتم.
ﺑﺎ ﺍﻭ بیشتر ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ میرفتم، ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮎ ﻫﺎﯼ بیشتری ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ میفرستادم..
ﮐﻢ ﺗﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﺪﯼ میگرفتم ،ﺍﻣﺎ ﺟﺪﯼ ﺗﺮ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﯼ میکردم .
مسیر بیشتری ﺑﺎ ﻭﯼ ﻣﯽ ﭘﯿﻤﻮﺩﻡ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ بیشتری ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎمیکردم .
ﮐﻢ ﺗﺮﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﺩ .
ﻭ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻡ .
ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺧﺸﮏ ﻭﺳﺨﺖ ﮔﯿﺮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺗﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ
میبردﻡ ﻭ ﺩﺭﻋﻮﺽ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﺣﻤﺎﯾﺘﺶ میکردم .
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺧﺎﻧﻪ، ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺍﻭﺭﺍبهتر میساختم.
ﻭﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺷﺪ ﺩﻫﻢ ، ﻗﺪﺭﺕ ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﻭﺭﺵ میدادم…

یک قدم تاخدا.