شاعرانه های طلبه
شعر های عارفانه عاشقانه







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




عشق




جستجو







کد ماوس


 
  گل یا پوچ ...


دنیا مشتش را باز ڪرد

شهـدا گُل بودند و ما پوچ

خدا آنها را برد و زمانہ ما را

موضوعات: شهیدان, احادیث, عکس ها, جمله عالمانه
[سه شنبه 1395-12-10] [ 11:03:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دست گلهای آب داده... ...

.

خانمی داستانی برایم گفت که نه حزب اللهی بود و نه چادری….!

گفت روز 13فروردین امسال طبق روال سالهای گذشته وسایل لازمه گردش را در ماشین جا بجا میکردم…

پیر زن خوش رویی مقابل خانه اش در یک صندلی کوچک نشسته بود و ذکر میگفت با تسبیح…!

ما همگی حرکت کردیم و رفتیم به طرف طبیعت که روز سیزده را بدر کنیم…

برای اینکه به ترافیک طاقت فرسای عصر نخوریم یک ساعت به غروب مانده از پارک جنگلی به طرف خانه حرکت کردیم…!

وقتی که رسیدم به محله خودمان با کمال تعجب دیدم که همان پیر زن همسایه نشسته بر در خانه اش و مشغول پاک کردن برنج است…

برایم عجیب بود، چون تنها روزی که هیچ کس در شهر نمی ماند، این پیرزن تنها نشسته بود و مشغول کارش بود…

کنجکاو شدم و رفتم جلو و سلام کردم.. خیلی گرم سلامم را جواب داد و احوالم را پرسید…

بدون مقدمه رفتم سر اصل مطلب و کنجکاوی ام را در حد یک سوال از پیر زن همسایه پرسیدم که:

مادر جان چرا تنها نشستی؟

خب پاشو برو گردشی، تفریحی چیزی!!

من از صبح که رفتم شما اینجا بودی تا حالا…..!!

پیر زن گفت دخترم بشین….!

کنارش نشستم…!

از کیف پول کوچکش که در بغلش گذاشته بود عکسی در آورد که دنیا بر سرم خراب شد.

عکس چهار فرزند شهیدش را به دستم داد و یکی یکی اسمشان را با تاریخ شهادت و محل شهادت گفت برایم….

ماتم برده بود…

دست روی عکس آخری گذاشت و گفت این عکس رضاست که میگن تو اروند غواص بود ولی هنوز از اون خبری نیست…

گفت منتظرم شاید کسی بیاد و خبری بده…!

بنده خدا پدرش سه سال پیش به رحمت خدا رفت…

حالا منم و خودم تو این تنهایی، که منتظرم شاید از رضام خبری بیارن…

محسن و احمد و صادق بهشت زهران ولی دلم پیش رضاست تا نیاد نمیتونم کاری کنم..

به خودم آمدم دیدم که صورتم خیس اشک هست و اصلا حواسم نبود که مادر هم مثل من غرق در اشک بود…

رویش را بوسیدم و برگشتم خانه

و الان فهمیدم که من امنیت و عزت و تفریحم را مدیون مادرانی هستم که دست گل به آب دادند…..

-شادی ارواح طیبه شهدا و والدین مرحوم آنها و سلامتی والدین زنده شان صلوات-

.

موضوعات: شهیدان, احادیث, حکایات
[یکشنبه 1395-12-08] [ 03:41:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  به یادتان هستیم،خدا کند به راهتان نیز باشیم... ...


شهدای اسفند ماه

موضوعات: شهیدان, احادیث, عکس ها
 [ 03:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حاج حسین شهادتت مبارک.. ...


#شهدا

#سالگرد_شهادت_حاج_حسین_خرازی

#آرزوی_شهادت

سبکبالان خرامیدند و رفتند

مرا بیچاره نامیدند و رفتند

سواران لحظه ای تمکین تکردند

ترحم بر من مسکین نکردند

سواران از سر نعشم گذشتند

فغانها کردم اما برنگشتند

اسیر و زخمی و بی دست و پا من

رفیقان این چه سودا بود با من؟

رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟

جوانمردان جوانمردی کجا رفت؟

مرا این پشت مگذارید بی تاب

گناهم چیست پایم بود در خواب

اگر دیر آمدم مجروح بودم

اسیر غبض و بسط روح بودم

در باغ شهادت را نبندید

یه ما بیچارگان زانسو نخندید

رفیقانم دعا کردند و رفتند

مرا زخمی رها کردند و رفتند

رها کردند در زندان بمانم

دعا کردند سرگردان بمانم

شهادت نردبان آسمان بود

شهادت آسمان را نردبان بود

چرا برداشتند این نردبان را؟

چرا بستند راه آسمان را؟

مرا پایی به دست نردبان بود

مرا دستی به بام آسمان بود

شهید تو بالا رفته ای من در زمینم

برادر رو سیاهم شرمگینم

مرا اسب سپیدی بود روزی

شهادت را امیدی بود روزی

در این اطراف گوش ای دل تو بودی

نگهبان بی شبی غافل تو بودی

بگو اسب سپیدم را که دزدید

امیدم را امیدم را که دزدید

مرا اسب چموشی بود روزی

شهادت می فروشی بود روزی

شبی چون باد بر یالش خزیدم

به سوی خانه ساقی دویدم

چهل شب راه را بی وقفه راندم

چهل تصویر تا کینامه خواندم

ببین ای دل چقدر این قصر زیباست

گمانم خانه ساقی همینجاست

دلم تا دست بر دامان در زد

دو دستی سنگ چیون را به سر زد

امیدم مشت نومیدی به در کوفت

نگاهم قفل در میخ غدر کوفت

چه درد است این که در فصل اقاقی

به روی عاشقان در بسته ساقی

بر این در، وای من قفلی لجوج است

بجوش ای اشک هنگام خروج است

در میخانه را گیرم که بستند

کلیدش را چرا یا رب شکستند؟

من آخر طاقت ماندن ندارم

خدایا تاب جان کندن ندارم

دلم تا چند یا رب خسته باشد؟

در لطف تو تا کی بسته باشد؟

بیا باز امشب ای دل در بکوبیم

بیا این بار محکمتر بکوبیم

مکوب ای دل به تلخی دست بر دست

در این قصر بلور آخر کسی هست

بکوب ای دل که این جا قصر نور است

بکوب ای دل مرا شرم حضور است

بکوب ای دل که غفار است یارم

من از کوبیدن در شرم دارم

بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست

مرا هرچند روی در زدن نیست

کریمان گرچه ستار العیوب اند

گدایانی که محبوبند، خوبند

بکوب ای دل، مشو نومید از این در

بکوب ای دل هزاران بار دیگر

دلا! پیش آی تا داغت بگویم

به گوشت، قصه ای شیرین بگویم

برون آیی اگر از حفره ی ناز

به رویت می گشایم سفره ی راز

نمی دانم بگویم یا نگویم

دلا! بگذار تا حالا نگویم

ببخش ای خوب امشب ناتوانم

خطا در رفته از دست زبانم

لطیفا رحمت آور، من ضعیفم

قوی تر از من است، امشب حریفم

شبی ترک محبت گفته بودم

میان دره ی شب خفته بودم

نی ام از ناله ی شیرین تهی بود

سرم بر خاک طاقت سر نمی سود

زبانم حرف با حرفی نمی زد

سکوتم ظرف بر ظرفی نمی زد

نگاهم خال، در جایی نمی کوفت

به چشمم اشک غم، پایی نمی کوفت

دلم در سینه قفلی بود، محکم

کلیدش بود، در دریاچه ی غم

امیدم، گرد امیدی نمی گشت

شبم دنبال خورشیدی نمی گشت

حبیبم قاصدی از پی فرستاد

پیامی با بلوری می فرستاد

که میدانم تو را شرم حضور است

مشو نومید، اینجا قصر نور است

الا! ای عاشق اندوهگینم

نمی خواهم تو را غمگین ببینم

اگر آه تو از جنس نیاز است

در باغ شهادت باز، باز است

نمی دانم که در سر، این چه سوداست

همین اندازه می دانم که زیباست

خداوندا چه درد است این چه درد است

که فولاد دلم را آب کرده است

مرا ای دوست، شرم بندگی کشت

چه لطف است این، مرا شرمندگی کشت

موضوعات: شهیدان, احادیث, سخنی باشما
 [ 03:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نخونی از دستت رفته.... ...

سؤال و جواب در کلاس درس.

استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد(ص)،

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: بله آفرین! میخواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: انشاء الله!

به نظر شما چرا حضرت محمد…

دانشجوها : اللهم صل علی محمد و آل محمد!

استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…

دانشجوها : کدام حضرت؟

استاد: حضرت محمد!

دانشجوها: اللهم صل علی محمد و آل محمد…!!!!

حال کردین؟؟؟

اصلأ حواستون بود مجبورتون کردم صلوات بفرستین؟؟

ثواب این صلوات ها 90تاش مال خودتون ده تاش هم برای اموات من.

موضوعات: به توکل نام اعظمش سلام, شهیدان, دلانه هام, احادیث, بوی کربلا, حرف دل نه شعر, مسابقه ی سبک زندگی عاشورایی, عکس ها, حدیث, شهادت حضرت معصومه(س), دهه ی فجر, ولادت حضرت زینب(س), حکایات, سخنی باشما, آقا را از هر طرف بخوانی آقاست...., انتظار, اقتصاد مقاومتی, تربیتی(خانوادگی), حضرت فاطمه الزهرا(س), لحظه ای با علما...., امام حسن(ع), طنازانه
[جمعه 1395-12-06] [ 02:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت