?
روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند.
شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه اینگونه اشك میريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»
شیخ جعفر در میان گریهها گفت: «آری، یکی از لاتهای این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.» همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»
شیخ در جواب میگويد «او به من گفت شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من میگویند. آیا تو هم همانی هستی که همه میگویند؟! و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون كرد.»
ما هم آنچه که به ظاهر نشان می دهیم بهوباطن همان هستیم؟!
موضوعات: حکایات, تربیتی(خانوادگی), لحظه ای با علما...., ادبی, داستان های خواندنی, جمله عالمانه, تشبیهات, تلنگر
[شنبه 1396-08-20] [ 06:42:00 ب.ظ ]