شاعرانه های طلبه
شعر های عارفانه عاشقانه







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




عشق




جستجو







کد ماوس


 
  لایق باش... ...

لایق باش...

پسری از مادرش پرسید:

چگونه میتوانم زن لایقی برای خودم پیدا کنم

مادر پاسخ داد:

نگران پیدا کردن زن لایق نباش

روی مردی لایق شدن تمرکز کن تا زنی لایق نصیبت شود.


  چادری ام... ...


چادری ها

محدود نیستند

ابدا

فقط

محدوده ای دارند

که هیچکس را

به آن

اذن دخول نیست

هیچکس

من حجاب را دوست دارم***:)

موضوعات: احادیث, حکایات, سخنی باشما, لحظه ای با علما...., من و طلبگی
[یکشنبه 1395-12-08] [ 07:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  زنی که اگر مرد بود... ...


#حوزه_علمیه_کوثر_قزوین

‌♨️زنی که اگر مرد بود به جای رسول الله بود….

امام خمینی ره:

تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است در فاطمه زهرا سلام الله علیها جلوه کرده و بوده است یک زن معمولی نبوده است، یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان. زنی که اگر مرد بود به جای رسول الله بود.

صحیفه امام، جلد 7، صفحه 337

صحیفه نور،جلد 6،صفحه 185

موضوعات: احادیث, حکایات, سخنی باشما, حضرت فاطمه الزهرا(س)
 [ 07:09:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  روابط آدمی.... ...

موضوعات: احادیث, حکایات, سخنی باشما, تربیتی(خانوادگی)
 [ 07:07:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خدایا دربرم گیر.... ...

از جوانمرد پرسیدند: نشان کسی که خدا او را در بر گرفته است، چیست؟

گفت: آن که از فرق تا قدمش همه از خدا بگوید. دستش از خدا بگوید، پایش از خدا بگوید، نشستن و رفتن و دیدنش از خدا بگوید و حتی نَفَسَش، نَفَسَش از خدا بگوید.

مثل مجنون که به هر که می رسید از لیلی می گفت، به زمین و به دریا و به دیوار، به مردم و به درخت و به گوسفندان…

مومن مجنونی است که لیلی اش خداوند است

موضوعات: احادیث, حکایات, سخنی باشما, تربیتی(خانوادگی)
 [ 04:08:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پادشاه گدا.... ...


پسر بچه ای که یک مادر یک چشم داشت خیلی با کراهت با او رفتار میکرد چون مادرش یک چشم داشت خجالت میکشید کسی او را به همراه مادرش ببیند پسرک بزرگ شد و تصمیم گرفت که ازدواج کند میترسید به همراه مادرش به خواستگاری برود که مبادا بخاطر چهره ی مادر به او جواب منفی دهند

پسرک به مادرش میگوید که از تو خسته شدم و دیگر نمی خواهم تو را ببینم مادرش به او چیزی نگفت و برای پسر دعای خوشبختی کرد سال ها بعد که مادرش از دنیا رفت وصیت نامه مادر به دستش رسید نوشته بود پسرم هیچ وقت گریه نکن من طاقت اشک های تو را ندارم

وقتی تو کودک بودی براثر صانحه ای یک چشم خود را از دست دادی و من بخاطر اینکه تو در دوران جوانی احساس حقارت و زشتی نکنی یک چشمم را به تو هدیه کردم در حالی که من در آن زمان در اوج زیبایی و جوانی بودم…….

قدر همه ی مادرا رو باید بدونیم

تا وقتی که هستن کسی بودن اونا رو درک نمیکنه وقتی که از پیشمون میرن تازه میفهمیم که چه گوهری نایابی رو از دست دادیم…..

موضوعات: احادیث, حکایات, سخنی باشما, تربیتی(خانوادگی)
 [ 04:05:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت