شاعرانه های طلبه
شعر های عارفانه عاشقانه







بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      




عشق




جستجو







کد ماوس


 
  لایق باش... ...

لایق باش...

پسری از مادرش پرسید:

چگونه میتوانم زن لایقی برای خودم پیدا کنم

مادر پاسخ داد:

نگران پیدا کردن زن لایق نباش

روی مردی لایق شدن تمرکز کن تا زنی لایق نصیبت شود.


  یادآوری ...


⭕️اگر انسان سازی را سرلوحه قرار داده بودیم ،اربعین که بزرگترین حرکت انسان ساز دنیاست را بهتر اجرا میکردیم..

موضوعات: جنگ نرم, جمله عالمانه
[دوشنبه 1396-08-08] [ 07:26:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کوروش.... ...


کوروش زمانه را دریابید#روشنفکرنماها #سردار_ایرانی

موضوعات: عکس ها, سخنی باشما, جنگ نرم, تشبیهات
 [ 07:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کرم ضد سیمان ...

​?‍
مردي وارد داروخانه شد وبا لهجه اي ساده گفت:

کرم ضد سيمان دارين؟

متصدي داروخانه با لحني تمسخر آميز گفت: بله که داريم کرم ضد تيرآهن و آجرم داريم حالا خارجي ميخواي يا ايراني؟

خارجيش گرونه ها گفته باشم!

مرد نگاهي به دستانش کرد و روبه روي فروشنده گرفت و گفت:
ازوقتي کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده نميتونم دخترمو نوازش کنم…

اگه خارجيش بهتره، خارجيشو بده !

متصدی داروخانه سرش را پایین انداخت و معذرت خواهی کرد.?
☄‍☄‍☄‍☄‍☄‍☄‍
انسانيت و تقواست که سرنوشت ساز است … جايگاه شاه و گدا و دارا و ندار همه ” قبر “است… مواظب باشيم که «تقوا»بايک «تق» «وا» نرود … براي رسيدن به کبريا بايد نه “کبر” داشت نه"ريا"!!!.

موضوعات: داستان های خواندنی, تشبیهات, داستانک, تلنگر
 [ 05:55:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  قضاوت ...

پسرکی دو سیب در دست داشت
مادرش گفت:

یکی از سیب هاتو به من میدی؟
پسرک یک گاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید!
سیمایش داد می زد که چقدر از پسرکش ناامید شده
اما پسرک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت:
بیا مامان!
این یکی ، شیرین تره!
مادر ، خشکش زد
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود.
هر قدر هم که با تجربه باشید
قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .

موضوعات: داستان های خواندنی, نصیحت..., تشبیهات, داستانک, تلنگر
[یکشنبه 1396-08-07] [ 10:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گوهر اصیل ...

ابوسعید ابوالخیر در راه بود.

 گفت: هر جا كه نظر می‌كنم، بر زمین همه گوهر ریخته 

و بر در و دیوار همه زر آویخته. كسی نمی‌بیند و كسی نمی‌چیند
گفتند: كو؟ كجاست؟

گفت: همه جاست. هر جا كه می‌توان خدمتی كرد

 یا هر جا كه می‌توان راحتی به دلی آورد

 آن جا كه غمگینی هست و آن جا كه مسكینی هست.

 آن جا كه یاری طالب محبت است و آن جا كه رفیقی محتاج محبت

موضوعات: حکایات, داستان های خواندنی, داستانک
 [ 08:49:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم