شاعرانه های طلبه
شعر های عارفانه عاشقانه







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




عشق




جستجو







کد ماوس


 
  لایق باش... ...

لایق باش...

پسری از مادرش پرسید:

چگونه میتوانم زن لایقی برای خودم پیدا کنم

مادر پاسخ داد:

نگران پیدا کردن زن لایق نباش

روی مردی لایق شدن تمرکز کن تا زنی لایق نصیبت شود.


  ملا ...

​روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید:

فردا چه می کنی؟

گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم.

همسرش گفت: بگو ان شاءا…

او گفت: ان شاءا… ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی.

از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.

ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد.

همسرش گفت: کیست؟
او جواب داد: ان شاا… منم ????

موضوعات: حکایات, داستان های خواندنی, داستانک
[چهارشنبه 1396-08-10] [ 08:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مصیب ...

​⚜ حکایت زیبا ازآیت الله بهجت ره
حجت الاسلام والمسلمين قدس از شاگردان آيت الله بهجت نقل مي‌كند، روزي آقاي بهجت در رابطه با بزرگواري و اغماض ائمه اطهار صلوات الله عليهم فرمودند:
در نزديكي نجف اشرف، در محل تلاقي دو رودخانه فرات و دجله آباديي است به نام «مصيب»، كه مردي شيعه براي زيارت مولاي متقيان امير المؤمنين عليه السلام از آنجا عبور مي‌كرد و مردي كه در سر راه مرد شيعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون مي‌دانست وي به زيارت حضرت علي عليه السلام مي‌رود او را مسخره مي‌كرد. حتي يك بار به ساحت مقدس آقا جسارت كرد، و مرد شيعه خيلي ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خيلي بي تابي كرد و ناله زد كه:

 تو مي‌داني اين مخالف چه مي‌كند. آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقي دارد كه هر چه بكند در دنيا نمي‌توانيم او را كيفر دهيم. شيعه مي‌گويد عرض كردم: آري، لابد به خاطر آن جسارتهايي كه او مي‌كند بر شما حق پيدا كرده است؟ ! حضرت فرمودند: 

بله او روزي در محل تلاقي آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مي‌كرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيد الشهدا عليه السلام به خاطرش افتاد و پيش خود گفت: 

عمر بن سعد كار خوبي نكرد كه اينها را تشنه كشت، خوب بود به آنها آب مي‌داد بعد همه را مي‌كشت، و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت، از اين جهت بر ما حقي پيدا كرد كه نمي‌توانيم او را جزا بدهيم.
آن مرد شيعه مي‌گويد: از خواب بيدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سني با من برخورد كرد و با تمسخر گفت: آقا را ديدي و از طرف ما پيام رساندي؟ ! مرد شيعه گفت: 

آري پيام رساندم و پيامي دارم. او خنديد و گفت: بگو چيست؟ مرد شيعه جريان را تا آخر تعريف كرد. وقتي رسيد به فرمايش امام عليه السلام كه وي به آب نگاهي كرد و به ياد كربلا افتاد و…، مرد سني تا شنيد سر به زير افكند و كمي به فكر فرو رفت و گفت:

 خدايا، در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسي نگفته بودم، آقا از كجا فهميد. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علياً أميرالمؤمنين وليّ الله و وصيّ رسول الله و شيعه شد.

?ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج?

موضوعات: حکایات, داستان های خواندنی, داستانک
[سه شنبه 1396-08-09] [ 09:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بوی کباب و دل کباب ...


هر وقت میخواهيم با سيد برويم توي شهر قدمي بزنيم

 يکي دو نفر جلوتر مي روند تا اگر بوي کباب شنيدند خبرش کنند. 
حساسيت دارد به بوي کباب ،خيلي حالش بد مي شود!
يک بار خيلي اصرار کرديم که بگوید چرا؟

گفت:

«اگر در ميدان مين بودي 

و به خاطر اشتباه تو

 مين فسفري عمل مي کرد 

و بهترین دوستت برای اينکه معبر و عمليات لو نرود

 آن را مي گرفت زير شکمش و ذره ذره آب مي شد 

و در ان شرایط وحشتناک حتي داد و فریاد هم نمي زد 

و از اين ماجرا فقط بوی بدن کباب شده توی فضا می ماند
تو به اين بو حساس نمي شدی؟!
یادشان در خاطره ها و روحشان شاد

 دلیر مردانی که شجاع و جان برکف برای این خاک  جنگیدند.

موضوعات: شهیدان, حکایات, داستان های خواندنی, تشبیهات, داستانک, تلنگر, خاطره
[دوشنبه 1396-08-08] [ 10:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خدایا به حق محمد وآل محمد منجی مارا بیاور ...

​?يك روز فردى يهودى بخدمت رسول خدا ص رسيده و در مقابل آن حضرت ايستاده و به او خيره شد.
✨رسول خدا ص به او فرمود: چه مى‏خواهى؟ گفت: آيا تو افضلى يا موسى؛ كه خداوند با او صحبت كرد و كتاب مقدّس تورات و عصا، و معجزاتى چون شكافته شدن دريا و سايبان ابر بر او نازل فرمود؟! فرمود: براى آدمى تعريف از خود قبيح و ناپسند است، ولى ناگزير مى‏گويم:
?وقتى آن خطا از حضرت آدم سرزد با اين جملات به سوى خداوند توبه نمود: «خداوندا به حقّ محمّد و آلش به درگاهت التماس مى‏كنم كه مرا ببخشى!»، خداوند نيز از خطايش درگذشت.
✨و نوح نبى عليه السّلام وقتى سوار كشتى شد و از غرق شدن ترسيد اين گونه دعا كرد: «خداوندا به حقّ محمّد و آلش از تو درخواست مى‏كنم مرا از غرق شدن نجات بخشى»، 

پس خداوند با عزّت و جلال نيز او را نجات داد.
?و حضرت ابراهيم وقتى در آتش افتاد گفت: «خدايا به درگاهت التماس مى‏كنم كه به حقّ محمّد و آلش مرا نجات دهى» خداوند نيز آتش را بر او سرد و سلامت ساخت.
✨و حضرت موسى چون عصايش را بر زمين انداخت- و با مشاهده آن- در دلش ترس و بيمى يافت اين گونه دعا كرد: «بار الها! به حقّ محمّد و آلش به درگاهت التماس مى‏كنم كه آسوده خاطرم فرمايى!»، و خداوند متعال نيز فرمود: مترس كه همانا تو برترى.
?اى مرد يهودى! اگر موسى عليه السّلام مرا درك كرده و به من و نبوّتم ايمان نمى‏آورد، ايمان و نبوّت او هيچ سودى برايش نداشت.
✨ اى يهودى! «مهدى» از نسل من است، همو كه چون خروج كند؛ عيسى بن مريم به يارى و كمكش نازل شود و پشت سر او نماز بخواند.
?الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
?احتجاج-ترجمه جعفرى ، ج‏1 ، ص 97 

موضوعات: احادیث, حدیث, حکایات, آیا میدانید, داستان های خواندنی, نصیحت..., مهم, دانستنی ها
 [ 08:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گوهر اصیل ...

ابوسعید ابوالخیر در راه بود.

 گفت: هر جا كه نظر می‌كنم، بر زمین همه گوهر ریخته 

و بر در و دیوار همه زر آویخته. كسی نمی‌بیند و كسی نمی‌چیند
گفتند: كو؟ كجاست؟

گفت: همه جاست. هر جا كه می‌توان خدمتی كرد

 یا هر جا كه می‌توان راحتی به دلی آورد

 آن جا كه غمگینی هست و آن جا كه مسكینی هست.

 آن جا كه یاری طالب محبت است و آن جا كه رفیقی محتاج محبت

موضوعات: حکایات, داستان های خواندنی, داستانک
[یکشنبه 1396-08-07] [ 08:49:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت