? خیلی قشنگه

از اصفهان به قم می رفت ،

صدای آهنگ مبتذلی که راننده گوش می کرد اونو آزار می داد.

رفت و با خوشرویی به راننده گفت : اگه امکان داره یا نوار رو خاموش کنید یا برای خودتون بذارین ؛

راننده با تمسخر گفت : اگه ناراحتی می تونی پیاده بشی ،

چند لحظه ای رفت توی فکر: هوای سرد، بیابان، تاریکی و …

اینبار به راننده گفت اگه خاموش نکنی پیاده میشم

?راننده هم نه کم گذاشت نه زیاد ، پدال ترمز و فشار داد و وایستاد و گفت بفرما !

پیاده شد . اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد،

همین که به اتوبوس رسید راننده بهش گفت بیا بالا جوون ، نوار رو خاموش کردم.

وقتی سالها بعد خبر شهادتش رو به آیت الله بهاءالدینی دادند ایشون در حالی که به عکسش نگاه میکرد فرمود : « امام زمان(عج) از من یه سرباز خواست ، من هم صاحب این عکسو معرفی کردم … »

?روحانی شهید جلال افشار

موضوعات: شهیدان, حکایات, داستان های خواندنی
[یکشنبه 1395-12-15] [ 01:05:00 ق.ظ ]